رعـכ و برق هــاے ذهــن من

پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ خرداد ۹۶، ۰۰:۴۵ - حمیدرضا وجدانی
    !
  • ۲۴ ارديبهشت ۹۶، ۲۰:۱۵ - زهرا باقری
    کلیک کن
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Matam zade Az sokot
۱۴ آبان ۹۶ ، ۱۵:۰۵
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Matam zade Az sokot
۱۲ آبان ۹۶ ، ۱۸:۵۷


چقدر خوب ماه رمضون هست و گاهی سر از یقه ی خودمون بیرون بیاریم آدم ها رو همون طور که هستند ببینیم ، رنگ حرفاشون شیم به احساساتی که دارند مبتلا شیم . 

درک کردن آدم ها بهترین گهواره ی ستارگان ، کاش یه کمی لباس و کفش دیگرانو پامون کنیم، یه لحظه غم هاشونو حوصله کنیم  ، میگن درد و غم آدمو قوی می کنه ولی همه می دونند غم از درون تو رو خالی می کنه تا مرز تهی شدن ، چقدر دنیامون قشنگ می شد اگر کمی پامونو از مسیر زندگی خودمون اون طرف تر بزاریم رد پاهای دیگرانو نگاه کنیم به جسارت پاهاشون و لرزش رد پاشون تو مسیر زندگی ، زندگی فراتر از اون چیزی که ما فکرشو می کنیم ، دنیای هر کسی به اندازه طرز فکرشه ولی دنیای واقعی فراتر از دنیایی که ما ازش تصور داریم 

یه کمی بیشتر حواسمون به اطرافیانمون و جامعه مون باشه شاید یکی کمی آن طرف تر چشم به راه تو باشد 

Matam zade Az sokot
۲۴ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۳۸ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱ نظر

سلام دوستان عزیزم 

دوباره تو راه برگشت دیدمش اون لحظه نفهمیدم که کی بودم تو ذهنم گفتم چه قدر آشناست چند قدمی ازش دور شدم نشستم در تاکسی تا پر شود قطرات باران هم به حالم دامن می زد دوست نداشتم در ذهنم باز بینی کنم اما او خودش بود قد کوتاه و موهای خورد عسلی و چشمان عسلی هنوز هم همان طور ساده همه چیز بر می گردد به عصر یکی از روزای سال ۸۹ یا ۹۰ برای اولین بار دیدمش نمیدونستم محل کارش همین جاست رو به روی خانه ی ما ، من از رو به رو می آمدم او مشغول نصب بوم باکس در ماشین پرشیا نگاهم به سمت ماشین ها بود که متوجه شهلا شدن چشم هایش شدم همیشه از چشمهایی که خمار می شوند بیزارم بی اعتنا به ماشین ها می نگریستم گرسنه بودم باز هم او را میدیدم حتی زمانی که پدرم در بیمارستان برای آنژیو بستری شد من از حس او با خبر بودم یک برادر به نام س داشت 

که قدم به قدم در سالن icu مردان پشت سرم نفس می کشید ترس عجیبی تمام وجودم را محاصره کند دقیقأ چه کار می خواهد بکند ؟ روزها و سال ها می گذشت و من با علائم بیشتر از یک حس جنون آمیز و یادآوری قصه ی آمنه بهرامی و اسید پاشی در خلوت و سکوت اتاقم مو می ریختم کنار مغازه شان یک سوپر مارکت بود و هست که صاحبش اردیبهشت امسال از دنیا رفت من مأمور خرید بودم و باید از این طرف خیابان به آن طرف خیابان بروم سنم بالاتر رفته بود و به پدرم گفتم من دیگه خرید نمی روم و او قبول کرد پایم را از آن مغازه بریدم و وحشتناک ترین اتفاقی که از آن چهره آشنا به خاطر دارم این بود در خانه کسی نبود همسایه مان هم خانه نبود طبق معمول نشسته بودم تلویزیون تماشا می کردم زنگ در به صدا در آمد بی خیال رفتم سمت آیفون گوشی را برداشتم کسی جواب نمی داد گوشی را گذاشتم که سمت مبل برگردم دوباره زنگ زد گوشی را برداشتم یک صدای مخوفی اسمم را می گفت خشگم زده بود حس کردم خون در بدنم منجمد شده و کمی بعد گوشی را گذاشتم سمت مبل برگشتم اما پاهایم را قفل کردم و خیره به تلویزیون شدم یعنی چه کسی بود ؟ همان بود ؟ شک نداشتم یا یک شب پدرم دستش را عجیب بریده بود حاضر شدم که بروم داروخانه ساعت ۲۴:۰۰ فاصله اش ده دقیقه تا خانه ی مان بود باند و گاز و .... خریدم فقط به خون های دست پدرم فکر می کردم تا اینکه از داروخانه خارج شدم یک ماشین ۲۰۶ مجاور ایستاده بود و من بی توجه بودم پسری از آن پیاده شد و جلب توجه کرد نگا کردم دیدم همان در صندلی شاگرد نشسته و در باز و یک پا در ماشین یک پا در خیابان سریع از محل دور شدم که یکباره شنیدم که یکی از آن ها گفت بی خیال سریع خودم را به خانه رساندم هر طور بود زنگ زدم به در شیشه ای خانه کوبیدم در را باز کردند و فوری در را بستم قلبم ناجور می زد اما خم به ابرو نیاوردم اما بعدها به مادرم می گفتم نزدیک بود منو بدزدند که هر بار با خنده های بلند مادرم پرونده اش بسته می شد جالبی اش اینجا بود که برادرم در آن مغازه رفت و آمد داشت و سلام و علیک شرینی با هم داشتند 

یک روز برادرم به خانه آمد و رفت در اتاقش ناهار نخواست در را بست و من هم مشغول صحبت در آشپزخانه شدم که شنیدم فحش ناموسی با موبایل به فردی ناشناس می دهد حدسم این بود که همان باشد و بعدها به صحت حدسم رسیدم دو سال پیش در حالی که خبری از او نبود حرفش افتاد و گفت او تو را از برادرت خواستگاری کرده و حالا پنج سالی هست اینجا کار نمی کند 

نمیدانم چرا باز دیدمش حالم بد شد ، چهره ی آشنا حالم را بد کردی کاش هرگز نمی دیدمت 

امروز به طور مشکوکی برادرم با مادرم حرف زد دو هزاریم افتاد همان است اما به روی خودم نیاوردم 

Matam zade Az sokot
۱۴ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۰۳ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Matam zade Az sokot
۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۶:۵۴
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
Matam zade Az sokot
۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۴۸




 


سلام دوستان عزیزم روز بخیر 

چند روز که پست نمیزاشتم و بیشتر به وبلاگ های دیگه حتی تو سرویس های دیگه می رفتم و وبلاگ ها رو بررسی می کردم میدیدم اکثرأ از دنیا بریدند و ناامید هستند نمیدونم این منشأ ناامیدی از کجاست ؟ یا مثلأ مورد دیگه ای که ذهنمو درگیر کرد عنوان پست یکی از وبلاگ ها بود " مگر اینکه مرگ منو از این وضعیت نجات بده " نمیدونم چرا یه پیرزن تو وجود من با پتک تو مخ من می زنه که نگاه کن مریم ، طرف چقدر به خودش اعتماد داره که اون دنیا یه هتل پنج ستاره وسط گل بهشت با ویو حوض کوثر منتظرشه اون وقت تو چی ؟ آب های جوش با طعم بزاق مارهای جهنم انتظارتو می کشه حالا یه کوچولو غلو هم کردما بگذریم ، چرا انقدر خودکشی زیاد شده ؟ همین روزهای ابتدایی سال چندتا دخترخانم ۲۷ ساله خودکشی کردند و با اجازتون به درک خودشونو واصل نمودند من کاری به علت این کار ندارم اینکه اعتماد به سقف این ها از کجا ناشی شده ؟ فکر می کنند اون طرف چه خبره ؟ چهار پنج تا پری دنبالشونند که دنباله لباس زمین کششونو بگیرند و ببرند شاه نشین یکی بره براش کباب بزنه یکی هم بادش بزنه ؟ تصور این افراد از مرگ و برزخ و اینا چیه ؟ که طرف عنوان پست رو میزنه " مگر اینکه مرگ منو از این وضعیت نجات بده "؟ برای من همچین چیزی عجیب !!!! برای شما چطور؟ 

Matam zade Az sokot
۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۵۳ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۸ نظر





سلام دوستان عزیزم عصرتون بخیر و شادی 

چرا انسان ها برای پیشرفت کردن نیاز به یک انرژی خارق العاده دارند ؟ چرا کسانی که مورد حسادت قرار می گیرند انقدر خوشحالند اما بقیه از اینکه اونا در اون جایگاه هستند ناراحتند ؟ چرا وقتی نمیتونیم جای اونا باشیم باید هزارجور انگ و تهمت بزنیم که فلانی آجر به آجر خونه ش با پول حرام ؟ خب کسانی که مورد آخر و قبول دارند اجازه میدند فیس تو فیس تو چشاشون زل بزنیم و با تمام قدرت داد بزنیم تو داری حسودی می کنی ؟؟؟ من حسادت رو بر خلاف مردم از هیچ نوعیشو قبول ندارم حسادت ، حسادت این خود خود صورت مسئله پاک کردنه  مردم فکر می کنند که حسادت از نوع خوبش که منجر ه حرکت بشه خوبه و عالیه اما من میگم هر کنشی واکنشی داره وقتی مثلأ من به خواهرم حسادت کنم ممکن از پیشرفت روز به روز اون و بایکوت بودن خودم از خواهر خودم حالم بهم بخوره !!!! شاید تجویز مناسبی باشه برای این حس و حال و هواهایی که درگیرشیم و از زندگی خسته ایم و .... اینکه حسادت رو از شخصیت خودمون ببریم ، به خودمون بگیم که اون آدم خب توانایی های خیلی بالایی داره و تونسته به این جاه و مقام برسه و ممکن من خیلی قابلیت ها داشته باشم و اون نداشته باشه همه ی ما میتونیم مورد حسادت قرار بگیریم و تو خیلی چیزها حرفی برای گفتن داشته باشیم لازم نیست خودکشی کنیم که به اون آدمه برسیم حسادت باعث شوت شدن اعتماد به نفس آدم میشه ماحصلش میشه جلوی آینه ایستادن و برقراری این دیالوگ ها با آینه تو خیلی بی عرضه ای 

خاکتوسرت کنند 

دیدی فلانی پورشه خریده تو هم هر روز با همین پرشیای زهوار در رفته ت قان قان کن برو اداره خاک بر سر هیچی ندارت کنند فلانی چی زیر پاشه تو چی زیرپاته و..... 

اینکه فلانی پورشه داره و ما پرشیا داریم خیلی چیز عجیب و غریبی نیست خب زحمت کشیده عرق ریخته حالا با حاصلش داره جاده چالوس جوج میزنه با نوشابه عشق دنیا رو هم می کنه چه بسا که خیلیا آه و واحسرتای پرشیا رو دارند 

ما حقی نداریم به آدم های پولدار به چشم دزد یا کلاهبردار نگاه کنیم .... زمانی که شما ساعت ۱۲ ظهر به خوابی که ساعت ۷ صبح دیدی فکر می کردی اوشون سر کار با حداقل حقوق تلق تولوق رو کیبورد می کوبیدند ، درست همونایی که از نگاه پر از حسادت شما کلاهبردار هستند ، آفتاب کله آسمونه ایشون داره جلوی آینه عکس سلفی با اپل سیکس گلدش میندازه بزاره انیستا که لایک بخوره اما اوشون که همیشه بو میداده و بعد صد سال یه پیکان گوجه ای سال شصت خریده در حال بستن قرارداد با سرمایه گذاران کارخونه شه سال ۱۳۹۵ ، موقعی که این خبر به عکاس حرفه ای سلفی می رسه قیافه ش دیدن داره و باید بگیم این عکس چند تا لایک داره ؟ آدم ها پیشرفت میکنند ، کف اقیانوس نمی مونند به جای حسادت ، حرکت کنیم و این حرکت به جهت پیشرفت و عشق و حال زندگی خودمون باشه ، چند صباح بیشتر زنده نیستیم زندگی رو به خوشی بگذرونیم نصف ناکامی هامون در آرزوهامون منشأش حسادت ، آرزوهامونو بر اساس توانمندی هامون بسازیم نه پیشرفت های دیگرون ، مثلأ طرف با ماشین تو بزرگراه نمیتونه با سرعت مجاز بره میره پیست با ماشین فرمول یک چرخ باز !!!! خب عزیز من شما نمیتونی این کار و انجام بدی چرا انقدر آه و فغان داری چرا انقدر خودتو به در و دیوار می کوبی ؟ چرا با اعتماد به نفست بازی می کنی ؟ راه معمولی رو نمیتونی بری میخوای پیست بری خودتو شیمپل کنی مایه مسخره شی نکن خب عه ، فیش فوش هم نداره چرا نفستو اینطوری می کشی ؟ توانمندی شو نداری ، اما عزت نفس داشته باش توانایی هاتو رو کاغذ بیار روشون کار کن همین حالا حتما لازم نیست شما بری پیست خودتو به باجناقت نشون بدی یا مثلأ پزشکی قبول شی که کل دخترخالتو بخوابونی وقتی حتی نمیتونه یه تزریق ساده انجام بدی بابا شاید تو تو شغل های دیگه ، مهارت های دیگه حرفی برای گفتن داشته باشی و جات واقعأ تو اون حرفه خالی باشه به جای اینکه اون جایی که باید باشی داری تو کالبد شکافی غش مکرر می کنی و مضحکه خنده میشی حداقل بهت میخندن هم ناراحت نشو بی جنبه 


فردا هم اون یکی وبم ثبت نام گروه دوم ختم قرآن شروع میشه 


Matam zade Az sokot
۱۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۷:۳۹ موافقین ۴ مخالفین ۰ ۵ نظر



     

سلام دوستان عزیزم عصرتون بخیر و شادکامی 

با توجه به ارتباطات مجازی و وجود ملعونی همچون ماهواره به راحتی میشه وضعیت جامعه رو در حالت اغما اعلام کرد 

جامعه اولین  زخم کاری رو زمانی که ماهواره پاش به خونه ها باز شد خورد و  تیر خلاصی منجر به مرگ مغزی شد وجود انیستا و تلگرام و بی تالک و .... 

چون به راحتی میشه دختر بود و خودتو زن مطلقه معرفی کنی و هزاران بلا سر زندگی و آینده ی جوون بیاری و یا مرد متاهل باشی با یه مغز بیست گرمی چادر از سر دختر مردم بندازی و وامصیبتای بعدی 

تبعاتی که این ماجراها داره آمار سقط جنین کولاک می کنه بچه هایی که بی گناه تشکیل میشن و بی گناه تو چاه دستشویی یا به صورت اسفناک می میرند و تموم میشن 

به راحتی میشه دست به گناه زد اما دست از گناه کشیدن سخته ! زندگی مردم شده نصب اپلیکیشن های ارتباطی و معرفی سینگل بودن حالا فراموش کنید که داره شیشه شیر بچه رو تکون میده ، واقعأ ما تشکیل شدیم برای اینطور کارها ، لاس زدن با نامحرم و سینگل بودن ؟!!! من از این مردم می ترسم واسه فرداهای این جامعه نگرونم ، این سینگل های متأهل میخوان چی تربیت کنند ؟!!! اصلأ به فردای قیامتشون فکر می کنند ؟!!!  تصور کنید نقطه وسط کره زمین نشستید و چشماتونو بستید کلی صدای پی ام میاد که سرویس بچه دنبالش نمی ره برو دنبالش بعد طرف دوست دخترش کنارشه ، یا زن متأهل بچه ۷-۸ ساله رو تنها تو خونه میزاره میره دنبال دوست پسرش و.... همه ی این صداها و اتفاقا در حضور شما اتفاق بیفته ، زنی با سه من آرایش غلیظ تالاق و تولوق با نیش خند به یه پورشه سوار ماشین میشه می ره چه وضعشه واقعأ ، تا کی قراره این مدلی زندگی کنیم ؟ چقدر لای زدن ، چقدر دروغ گفتن ، چقدر پیراهن لرز تو تن نامزدها باشه ، چقدر فالوور ، چقدر دوری ، چقدر دایرکتتو چک کن ، واقعأ این چیزا یکی از ارکان اصلی آدماست ؟ نباشه چی میشه ؟ مثلأ من حتی تلگرام هم ندارم کی میتونه منو مجبور کنه ؟ فقط بلدیم تو فرم ها بنویسیم اسلام کدوممون اسلامی رفتار می کنیم ؟ کدوممون حواسمون به فقیر و فقرا هست ؟ کدوممون یه قلک محک پر کردیم ؟ ولی واسه اپل سیکس و فلان همه پولداریم ، همه فکر قر و فریم !!! کدوممون بدون دوش گرفتن و آرایش مو فلان بیرون می ریم ؟ ماشاالله دخترا دلربا ، پسرا هم دختر کش ، چقدر وقت میزاریم واسه معنویاتمون ؟ من یه کار کوچولو تو وب قبلی واسه بچه های سرطانی انجام دادم فقط ۹ نفر شرکت کردند !!!! این خیلی بد ؛ ادعاهامون که با دیوار چین رقابت تنگاتنگ داره ، عند احساسات و اشگامونم که دم مشگمون فقط در حد گریه !!!! لباس هامون خراب میشه به جای اینکه بدیم فقرا بپوشند میشه دم کنی مامانمون ، شلوارها رو هم که اصلأ نگم باهاش شیشه پاک می کنند آب گیر هم که باشه دیگه هیچی ، احترام به بزرگتر هم که هیچی اول از همه کوچیکترین فرد از آسانسور بیرون میره بهونه هم میارن من اول رفتم که در و نگهدارم که به شما نخوره ، تو مترو و اتوبوس هم که همه تو فاز آهنگ سوزناک محسن چاوشی که داره ناله می کنه بزرگتر هم فقط اجازه داره از شیشه پنجره کنار ما بفهمه به ایستگاه رسیده یا نه !!!! چه وضعشه آخه دید ، دید ، دید بعد یه نیش ملیح کثیف هم می زنیم ، ریا هم که سر به فلک می زنه طرف اومده تو مهمونی داد می زنه که فلانی جانماز بده میخوام نماز بخونم ، خب میخوای نماز بخونی چرا داد می زنی همه بفهمند ؟ آروم به میزبان بگو فلانی تا من وضو بگیرم به من یه مهر بده اونم می ره میاره دیگه چرا با آستین های بالا تو خونه پیست اسگی راه میندازی !!!! آدم با به مهر هم خالصانه نماز بخونه به خدا می رسه نیاز به ترمه نیست 

سوءتفاهم نشه اینجا سایت مذهبی نیست که حرفای خوب خوب بزنم من تو زندگیم یاد گرفتم ادعانکنم 

 صرفأ رعد و برق های ذهنمو وصله پینه می زنم می نویسم اصل ماجرا تو ذهن شماست که چه برداشتی از مطلب داشته باشید 


Matam zade Az sokot
۱۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۴۲ موافقین ۷ مخالفین ۰ ۷ نظر